کتاب های من

دلنوشته‌های شعری این مجموعه، اندکی از اصطلاحات و کلمات با لهجۀ شیرین شاهرودی است. نام‌ها و شخصیت‌هایی که سرگذشت‌های متفاوتی داشته‌اند نیز در آن به رشتۀ تحریر درآمده است تا نسل‌های بعدی به یادگار دارندۀ آن باشند.
اولین جلد به کوشش و همّت عزیزانی چون جناب آقای میلاد محمدی و ابوالفضل طاشیان و سرکار خانم مائده سادات حسینی به بازار آمد که اگر نبود اهتمام ایشان، شاید چاپ اثر به این زودی‌ها مقدور نمی‌شد. دلنوشته‌های دیگری نیز مهیاست؛ تا روزگار چگونه رقم بخورد...
به قول و فرمودۀ فریدون مشیری:
من اینجا ریشه در خاکم
من اینجا عاشق این خاک اگر آلوده یا پاکم
من اینجا تا نفس باقیست می‌مانم...​​​​​​​
​​عباس قندهاری | 1403
اشعار یک تا صد و نه
درآمدی بر مجموعه اشعار و  فرهنگ‌نامۀ  شاهرودی حضرت  "عباس خان قندهاری"
​​​​​​​ روزگار ما از یک نظر عصر تکثر ستیزی است. مردم این زمانه روگردان از هرگونه تکثر و تشخص و تمایز، با شتاب هرچه تمام‌تر به سوی یکسان‌سازی و یکنواختی رانده می‌شوند. پیروان آیین جهان‌شمولی و یکسوگرایی می‌کوشند طرحی نو دراندازند و سامانی بچینند تا در هزارۀ سوم همگان زیرسلطۀ یک نظام سیاسی، اجتماعی،  اقتصادی و  فرهنگی نامرئی به مانند هم زیست نمایند، فکر کنند، عمل نمایند و سخن بگویند! با این شتاب که هر روز در چهارسوی جهان مرزهای طبیعی  می شکنند و فرومی‌ریزند، دیری نخواهد پائید که گیتیِ عاری از آرایش‌ها و شکفتگی و زیبایی‌هایش که بخش کلانی از آن‌ها ناشی از تکثر اقوام و ملل و تفکر و گویش‌هاست خواهد شد و جهانی را شاهد خواهیم شد که  در آن ترک و رومی و چینی و زنگی و... همه در پشت رایانه‌هایشان با کیف‌های سامسونت در دست و تلفن‌های همراه در جیب و همبرگر مک‌دونالد در دهان، همه همسان بزیند و سخن بگویند و  بمیرند.
امروزه «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند» تا جهانی عاری از مرزهای جغرافیائی و سیاسی و فرهنگی فراهم آید و کشورهای بی‌مرز و بی‌هویت با فرهنگی یک رنگ پدید آید و  به جای روابط مستقیم بین انسان‌ها،  روابط از طریق اینترنت و فکس و ایمیل و ماهواره و رسانه‌های گروهی برقرار گردد و شاهد جهانی گردیم که همه  یکسان بیندیشند؛ یکسان  زیست نمایند و به یک زبان سخن گویند و در یک کلام هویت فردی و ملی من و تو را از ما بگیرند و به جایش سلیقۀ یکسان، جهان‌نگری یکسان، کردار و پندار و گفتار یکسان صادراتی ارزانی‌مان می‌دارند.
به گزارش آمارگران یونسکو، در طول هزاره‌ای که پشت سر گذاشتیم، بیش از دو هزار زبان و لهجه و گویش بومی از میان رفته است. باورکردنی نیست که نه در جهان سوم که در قلب اروپا در کشوری مثل سوئیس نیمی از دبستان‌ها و دبیرستان‌ها، به اصرار اولیای دانش‌آموزان، همۀ درس‌ها را به زبان انگلیسی تدریس می‌کنند. در همین ارومیه خودمان در خانواده‌ای بس سرشناس، کودکانی را دیدم که زبان آذری  را به‌خوبی بلد نبودند و همه با هم به فارسی تکلم می‌کردند!
در این هنگامۀ بی امانِ تشخص‌زدایی فرهنگی، نگهداری جلوه‌های گوناگون فرهنگ و هویت ملی، از جمله زبان و گویش‌ها چه دشوار شده است و ما در این میان چه غافل مانده‌ایم!
در ماه آوریل سال ۱۹۶۳ نخستین همایش بین‌المللی بررسی گویش‌های هند و اروپایی در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا تشکیل شد و پژوهشگران خبره هر یک در زمینه‌ی تخصصی خود دربارۀ گویش‌های ژرمنی، ایتالیایی، یونانی، بالتی و اسلاوی، هیتی و هندی و حتی دربارۀ زبان‌های کم‌‎وسعت‌تری چون ارمنی و آلبانیایی به بحث و گفت وگو پرداختند. آنچه در آن میان ابداً مطرح نشد، موضوع زبان‌ها و گویش‌های ایرانی بود. علتش را "استاد مورگن اشتیرنه" از سرشناس‌ترین پژوهشگران در زمینه شناخت گویش‌های ایرانی این‌گونه شرح می‌دهد:
«پژوهش‌های مربوط به گویش‌های ایرانی بسیار اندک، بسیار پراکنده و بسیار ناسامانمند است؛ به‌‎گونه‌ای که نمی‌توان تصویری کلی از آن‌ها را چه از نظر طبقه‌بندی جغرافیایی و رده شناختی، چه از نظر پیشینۀ تاریخی و ارتباط ژنتیک آن‌ها با یکدیگر ارایه کرد!»
گرچه خوشبختانه در طول چهل پنجاه سال گذشته لهجه‌های ایرانی تازه‌ای کشف شده و بررسی‌های ارزشمند فراوانی در این زمینه انجام گرفته است و از این رهگذر بر غنای اطلاعات گویش شناختی افزوده شده است؛ اما با وجود این، از موانع و دشواری‌هایی که بر سر راه شناخت و گردآوری گویش‌های ایرانی درگذشته وجود داشته، چندان کاسته نشده است.
در این میان شوربختانه شاهد کاهش قابل ملاحظۀ توجه و علاقۀ شرق‌شناسی غربی به جنبه‌های صرفا عملی فرهنگ ایرانی؛ یکی دیگر از عوامل رکود کوشش و پژوهش در این زمینه است و تاسف‌انگیزتر از همه این است که در نیم قرن گذشته شمار زیادی از لهجه‌های ایرانی خاموش و فراموش شده‌اند.  این پدیده شوم در تمام فلات ایران زمین  از آذربایجان گرفته تا کرمان و فارس و خراسان و ری و قومس و گرگان... و فراتر از آن، در آن سوی مرزهای شمالی ایران مشاهده می‌شود.
به گفته کارشناسان؛ از جمله "استاد دکتر بهمن سرکاراتی"؛ امروزه ما شاهد جریان استحاله و اضمحلال تدریجی و نهایتا نابودی کامل گروه کوچکی از گویش‌های ایرانی در آذربایجان عزیز هستم.
این روزها در روستاهای با صفا هرزند و گلین قیه از آن گویش‎‌های زیبا محلی خبری نیست. همچنین است لهجۀ کرینگان در محال «دزمار» و نیز گویشی دیگر در محال حسنو که در گذشته در اوشدبین و برداناغم رایج بود و شاعر محلی آن سامان مشهور به حکیم نباتی شعرهایی بدان گویش سروده است، همه فروپاشیدند و مردند و خاموش شده‌اند!
اوضاع در دیگر ایالات نیز کمابیش چنین است. گویش تاکستانی از میان رفته است. نسل جوان تات زبان‌های محال رامند قزوین، گویش نیاکان خود را فراموش کرده‌اند. تقریبا همۀ گویش‌های محلی رایج در مسیر جادۀ تهران، خراسان غیر از ناحیه قومس (استان سمنان)، از میان رفته‌اند. از لهجۀ تجریش و گویش قدیم ری در حوالی تهران دودآلود دیگر خبری نیست. گسترش ترکی قشقایی در جنوب و زبان ترکمنی و ازبکی، شمار زیادی از لهجه‌های ایرانی را در فارس و خراسان و گرگان و همچنین  در آن سوی مرزهای شمالی ایران ما از میان برده است.
علاوه بر گویش‌های مستقل که بازماندۀ زبان‌های گوناگون ایرانی میانه بوده و هستند، گونه‌های گوناگون زبان فارسی مانند فارسی نیشابوری، شوشتری، کرمانی، فارسی کابلی، فارسی خمین و محلات و قم که هرکدام ویژگی‌های لغوی و دستوری و افزون بر آن شمار هنگفتی از مثل و قصه و شعر و ادبیات عامیانۀ محلی داشته و دارند، اندک اندک رنگ می‌بازند و دیری نمی‌نپاید که به برکت این برنامه‌های تلویزیون جای خود را به فارسی بدهند؛ آن هم نه به فارسی فخیم و آهنگین خراسانی، بلکه فارسی غالبا مغلوط و نارسا و دژآهنگی که در این تهران دودآلوده  بدان تکلم می‌شود.
باید اذعان نمود که امروز بسیاری از گویش‌های ایرانی چه در ایران و چه در خارج از ایران در معرض فراموشی و نابودی‌اند. باید چاره‌ای اندیشید. باید دید که تدبیر چیست و چه باید کرد. بی‌تردید برخی از پژوهشگران و استادان برای جبران مافات در این زمینه اندیشه‌ها کرده‌اند.
در یک چنین شرایط  وانفسائی، پدید آمدن دلسوزان و فرهیختگان و محققانی  به مانند جناب آقای عباس قندهاری که  بیش از چند دهه کارهایی بصورت غزل، قصیده، مثنوی و سپید سروده‌اند که حاصل آن دلنوشته‌های شعری با لهجه و گویش شاهرودی گردیده است را باید به فال نیک گرفت و سخت مغتنم شمرد و از ایشان حمایت نمود.
جناب قندهاری عزیز در کنار اشعار شاهرودی زیبایش دست به کار بزرگی هم زده‌اند. ایشان با احساس  نیاز نسبت وجود یک لغت‌نامۀ مختصر ولی جامع لغات شاهرودی؛ با حوصلۀ فراوان و با عشقی وافر در راه تدوین این لغت‌نامه قدم‌های موثری برداشته‌اند که  امیدواریم روز به روز کامل‌تر گردد. این لغت‌نامه در کنار اشعار شنیدنی جناب قندهاری به همشهری‌های عزیز و فرزندانشان و دیگر کسانی که شناختی اجمالی از شاهرود و لهجۀ شیرین آن دارند اجازه خواهد داد تا خیلی راحت‌تر و در وجوهی کامل‌تر بدین گنجینۀ معنوی دست یابند.
قندهاری بزرگوار مقداری از این اصطلاحات و کلمات را در قالب دلنوشته‌های شعری همراه با نام‌ها و شخصیت‌هایی که سرگذشت‌های متفاوتی داشته‌اند به رشتۀ تحریر در آورده‌اند تا میراثی باشد ارزشمند از این خدوم  فرهنگ و ادب شاهرود برای نسل‌های حال  و آیندۀ این خطۀ زیبای خداوند و دوستداران شاهرود عزیز.
به پشتکار و  همت والای  حضرت قندهاری در سرایش این اشعار گوش‌نواز شاهروی که  خاطرۀ  زنده یاد "علی مغانی" را هم در اذهان تداعی می‌نماید و همچنین به  تدوین  این فرهنگ‌نامه ارزشمند، آفرین می‌‎گوئیم و از دادار مهربان موفقیت هرچه بیشتر ایشان را آرزو داریم.
 
محمد رفیع جلالی
بیست و نهم آبانماه 1403
قیطریه، تهران