شعر شماره پنجاه و چهار / صفحه 92

اَره جُنُم
مِن
مینِ کوچۀ دادو، بییامییُم به دنیا!!
بُخُوردُم و بِخِندییُم و
خُو بِدییُم و رو دَرکِشییُم اِز خِجالِت
مِن زندگیم مثل سایه ب
وا این‌همه
بِتانِستُم خورشید خانمِ
هُوش بِکِشُم
یَگ خورشید تُمُمه!!
خورشیدی که
مییُن هر سینه نَفِس هِنکِشه
چشمای اِز کورمالی در هُنکنه
 تا مثل مُرواری برق بزِنن و
واقعی ببینن!!
اَره جُنُم!
 واقعی!!؟

عباس قندهاری وچّه ناف شاهرود
​​​​​​​  1401/04/22

اَرِه جُن: تایید و تاکید برای بسیار دوست داشتن بطریق از جان گذشتگی// مِن: ضمیر متکلم وحده، اول شخص مفرد// مینِ: داخل، میان//
دادو: کوچه‌ای معروف در شاهرود و در راسته‌ی چناران جنب مسجد شیخ ممباقر(خوردو) انتهایش به باغچۀ عَلممد(علیمحمد) یا مندُسین می‌رسید در همسایگی مدرسی، زرنگی، طزری، طبسی، اجدادی، بیاری، مقریان و ...// بییامییُم: وارد شدم، آمدم// بدنیا: متولد شدم// بُخوردم: خورد و خوراک، تناول کردن// بِخِندییُم: شادی کردم، بازی کردم// خُو بدییُم: خواب‌های گوناگون  دیدم// رو درکشییُم: سر افکنده و خجالت زده// بِتانِستُم: به توانایی‌ای رسیده بودم// هُوش: سر و صدا راه انداختن با جار و جنجال، بد نام و بی آبرو کردن// هِنکِشه: می‌کشد// کورمالی: حرکت با احتیاط و دست مالیدن به اطراف در تاریکی// هُنکُنِه: انجام می‌دهد، می‌راند در اینجا// مرواری: گوهری سفید و درخشان که از دل صدف صید می‌گردد// واقعی: حقیقت امر.